loading...
آموزشی و جهانگردی وعلمی و...
مهربان بازدید : 42 یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

تو میدانی چندساعت تا حضور بهار باقیست؟

سرما آخرین لجاجتهای خود را نشان میدهد

و زوزه کشان خود را

به شیشه ی پنجره ها می کوبد!

اما بی فایده است

بهار می آید

و همان سه ماه حضورش کافیست

تا نه ماه دیگر هم از او برکت و تقدس یابند!

نزدیکای بهار بود که اولین بارمن تو را دیدم!

اکنون بهار منتظرست

در پشت دروازه های شهر شب و روز ایستاده

او از کشور جاودانه های  خوبی و نیکویی می آید

او بزرگ خاندان اقلیم فصول است!

او  صاحب پیشنهاد پیوستن به پاکیهاست..

هرچند دیوها و شیاطین وکجیها بهار را برنمی تابند

اما هرگز نمی توانند پیش او مقاومت کنند

چون بهار از همه چیز  عبورمیکند!

همه قلعه ها و دیوارها

با یک چشم برهم زدن تسخیر او میشوند!

بهار کمندی دارد به بلندای باران

به گرمی خورشید

به پهنای دریا!

او با کوله باری از ارمغانه ونوید و تحول میرسد

سلاح او طراوت بخشیدن و وشکفتن ومیوه دادن  است!

و سپاهش سبزه ها و گلها و شکوفه ها و ابر و بادو باران

او می آید تازمین نفسی تازه کند!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 44
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 62
  • بازدید سال : 151
  • بازدید کلی : 2,938