بوی بهشت بگذرد از هفت آسمان
تا در زمین رسد نفحاتش به خاکیان
این شاخ گل که شکفته است به طرف باغ
با این لطافت رخ و این نازبیکران
طی کرده صدهزارسنین و شهور را
آن سوی این زمین و آن سوی این زمان
کین حسن عارضی که بیاراسته زمین
از جوهریست که باشد به لامکان
وین نقش و رنگ و بو که چنین جلوه گر شده
یک شمه است از گل آن باغ بی نشان
آن شاهد الست که جان بهار هاست
هرلحظه ای زغیب نمودست گلفشان
گاهی کند زجامه ء غنچه سری برون
گاهی ز جیب لاله و نسرین و ضیمران
فصل بهار آمده از ره که هرطرف
نقشی پدید آورد از روضه ء جنان
برکوه ودشت پربگشایند کبکها
برباغ و راغ نغمه بخوانند قمریان
سرمیدهند اشهد ان لا اله الا هو
هم سنبل و بنفشه و هم یاس و ارغوان
نرگس چنان خمارشده کز جمال او
سوسن خموش گشته به پیشش به ده زبان
تونیز دوستدار بهاری شبیه من
برخیز تا کنیم تماشای بوستان...